از هر زبان که میشنوم نامکرر است؛ «به بلندای تاریخ» و امر محال!

خبرگزاری مهر -گروه هنر-حسام آبنوسی؛ ژرژ براک (۱۸۸۲ – ۱۹۶۳) از بنیانگذاران مکتب کوبیسم در اظهارنظری گفته است؛ «کمال مطلوب آنجاست که برابر نقاشی هیچ نگوییم». این حالی بود که وقتی در برابر آثار به نمایش درآمده در نمایشگاه «به بلندای تاریخ» به من دست داد. وقتی با خودم فکر میکردم که درباره این آثار چه میشود گفت، چه میتوان نوشت و چگونه میشود نوشت این جمله در ذهنم رنگ گرفت. کار وقتی سختتر میشود که بخواهیم درباره نقاشیهایی سخن بگوییم که از «کمال انسان و انسان کامل» نقشی بر خود دارند. در این نمایشگاه که در حوزه هنری بر پا شده، ۱۰۰ اثر از ۴۰ نقاش و نگارگر ایرانی به نمایش در آمدهاند و هر یک روایتی است از دل تاریخی که هنوز زنده است. تاریخی که امتداد آن تا همین روزها نیز کشیده شد و شاهد تکرار آن هستیم.
نمایشگاه با نوشتههایی از چهرههای مختلف آغاز میشود و بازدیدکننده را به خود فرامیخواند. نوشتههایی که بیانگر حس و حال هر گالری است و تلاش شده در کنار نقشهایی که بر بوم نقاشی جان گرفتهاند زبانی باشد تا صدای تاریخ بهتر به گوش برسد. نقاشیهایی که از گرایشهای هنری مختلفی انتخاب شده و در کنار هم یک کل منسجمی را با زبان هنر از تاریخ تشکیل داده است. هر یک از آثاری که در این نمایشگاه به نمایش در آمده در دل خود تفسیری از تاریخ را با خود دارد. برخی مستقیم با مخاطب ارتباط برقرار میکنند و برخی از دل اشارات حرفهایی برای بازگو کردن دارند. باز بهتر است به جمله براک ارجاع دهم که اینجا بهتر است «هیچ نگوییم» و فقط تماشا کنیم. آثاری که ما در برابر آنها سایههایی هستیم. این آثار تجربه تاریخی را با زبان هنر، معاصرت بخشیده و ما را از دالان رنگها و نقشها به یک حقیقت تاریخی نزدیک میکند که بیوقفه در حال تکرار است. تکراری که به بشر نهیب میزند ولی بسیاری مانند نقاشی «جیغ» ادوارد مونک دست بر گوشهای خود گذاشته و مشغول فریاد زدن در هیاهوی دنیاییاند که صدا به صدا نمیرسد و بشر چون گمکرده راهی در جستجوی حقیقی است که او را به یک منزل امن برساند.
تماشای آثار «به بلندای تاریخ» را فرقی نمیکند از کجا آغاز کنید. از هرجایی آغاز کنید حرفی برای گفتن دارد و بیننده را به یک تفسیر تاریخی نزدیک میکند. این ویژگی مهمی است که آثار این نمایشگاه دارد. در واقع با وجود اینکه چیدمان آثار یک سیر تاریخی را تداعی میکند ولی اگر از میانه به تماشای آنها بایستیم باز هم تفسیری را به بیننده خود ارائه میدهد و او را به فهمی میرساند که هدف از کنار هم قرار گرفتن این آثار است. آثاری که فریادی خاموش در دل خود دارند نه چون «جیغ» مونک که آشکارا فریاد میزند. در واقع در این آثار کمتر شاهد از خودبیگانگی آثار مدرن هستیم که نقاش با اثرش خواسته به بیننده و احتمالاً تاریخ، آن را گوشزد کند. در آثار به نمایش در آمده برخی رمزوارگی خود را حفظ کردهاند ولی باز هم ارجاعات درونمتنی آنها هر بینندهای را به سمت دریافتهای روشنی از اثر راهنمایی میکند. این ویژگی که در آثار با سبکهای مختلف مشاهده میشود، نشان میدهد که با هر زبانی اگر از تاریخ سخن بگوییم پیام یکسانی منتقل میشود. تماشای این نقاشیها که مضامین مشترکی دارند یادآور بیتی از یکی از غزلهای حافظ است که گفته است: «یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب / کز هر زبان که میشنوم نامکرر است».
تاکید بر تاریخی بودن این نمایشگاه از این منظر است که وقتی برای مثال به یکی از نقاشیهای ابراهیم صاحباختیاری نگاه میکنیم، این تصویر به خوبی در ذهن تداعی میشود. نقشی محو از یک اسب بیسوار که در دل خطوط و رنگها دورنمایی از آن پیداست و بیننده را به این تأمل و درنگ میرساند که شاهد یک نقش از یک واقعه تاریخی است که ما با فاصلهای قریب به چهارده قرن به آن رسیدهایم و به تماشای آن ایستادهایم. مانند اینکه هنرمند بخواهد بگوید من چیز زیادی از این واقعه در دست ندارم و تنها تصویری محو از این رویداد تاریخی را روی بوم آوردهام و دریافت باقی جزئیات را برعهده بیننده اثرش گذاشته است. تماشاچی با این اثر یا نقاشی دیگری که نمایی از نیزار است و هیچ ارجاع مستقیمی جز «پنجه» (خمسه) روی آن به چشم نمیآید بیدرنگ خود را شاهد یک واقعه تاریخی میداند. شاهدی که پشت نیها ایستاده و تصویر درستی از واقعه ندارد ولی نقاشی سر و صداها و هیاهوی میدان نبرد را در ذهن بیننده جان میبخشد و او را وارد دنیا و تجربهای متفاوت از مواجهه با اثر هنری میکند.
«به بلندای تاریخ» و آثاری که در آن به نمایش در آمده این ویژگی را دارند که بیننده را در هر ۲ سمت تاریخ قرار دهند. سمتی که ظلمت با کشتار به این تصور رسید که غلبه پیدا کرده ولی حالا از پس چهارده قرن چیزی خلاف آن ثابت شده است. سمتی که تصور میکرد با ریختن خون فرزند رسول خدا این نور را خاموش کرده ولی در واقع این نور را منتشر کرده است. نقاشیها نیز بیانگر این واقعیتاند که «دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد»!
کلماتی را برای توصیف این نمایشگاه پشت هم ردیف کردم ولی باز هم آنچه را باید تماشا کرد و در برابرش «هیچ» نگفت، نمیتوان به درستی توصیف کرد. به قول گوستاو فلوبر (۱۸۲۱ – ۱۸۸۰) نویسنده فرانسوی، «هنری را در قالب هنر دیگر شرح دادن محال است و نقاشی نفیس به الفاظ و ایضاح نیازی ندارد».