تقابل «خود» و «فراخود» در «من»؛ بازیگرانی که در دل متن حل شده‌اند!

تقابل «خود» و «فراخود» در «من»؛ بازیگرانی که در دل متن حل شده‌اند!
Rate this post

خبرگزاری مهر-گروه هنر-علی حیدری؛ نمایش «من» به نویسندگی و کارگردانی مصطفی هرآئینی از ۲۰ مرداد در کاخ هنر روی صحنه رفته است. داستان این نمایش روایت‌گر ۲ فرد با نام‌های «من» و «من‌ِمن» است که «من‌ِمن» به طرزی نامشخص در خانه «من» حاضر شده است و در ابتدا تفاهمی بی‌نظیر میان این ۲ حاکم است، اما با گذر زمان همه چیز تغییر می‌کند.

اثری با ۲ بازیگر؛ توجه به طراحی صحنه در «من»

در مواجهه اول با نمایشی با اثری کم جمعیت از لحاظ تعدد بازیگر طرف هستیم؛ نمایشی که تنها ۲ بازیگر دارد. پس از تعداد کاراکترهای موجود در صحنه، موضوع صحنه‌آرایی نیز مورد توجه است چون در فضای امروز تئاتر ایران مواردی چون صحنه و لباس در حال حذف شدن است که اصلی‌ترین دلیل این حذف، مسائل اقتصادی و نبود کمک از جانب اداره‌کل هنرهای نمایشی است اما این نمایش با صحنه‌آرایی نسبتا کاملی که دارد برای مخاطب اتمسفر می‌سازد؛ این کاربردی از صحنه‌آرایی است که باید جدی گرفته شود و صرفا برای پر کردن صحنه از آن بهره‌برداری نشود.

تقابل «خود» و «فراخود» در «من»؛ بازیگرانی که در دل متن حل شده‌اند!

«من» در محتوا؛ روایتی در مسیر خرده پیرنگ

موضوع دیگری که شاید در دسته‌بندی مخاطبانی که این نمایش را می‌پسندند تفکیک ایجاد کند، «روایت» است؛ این نمایش در روایت در مسیر خرده پیرنگ پیش می‌رود و نه ضد پیرنگ. در ضد پیرنگ ما برخلاف روابط علت و معلولی پیش می‌رویم اما در خرده پیرنگ، روابط علی و معلولی به شکل مینیمالیستی در روایت طراحی می‌شوند. در این نمایش، ۲ شخصیت «من» و «منِ‌من» هیچ رابطه تعریف شده‌ مشخصی با یکدیگر ندارند اما «من» می‌کوشد تا عقده‌های خود را به «لیبیدو» به معنای فرویدی کلمه تبدیل کند. نکته مهم این است که نویسنده، ابهاماتی را در دل متن کاشته است تا گاهی مخاطب را به خطا بیندازد که در این شکل از روایت، کاشتن این ابهامات اتفاقی بسیار ریسک‌پذیر بوده است و این امکان را برجسته می‌کند که مخاطب در دل یکی از این ابهامات گم شود و دیگر مسیر روایت را پیدا نکند و ارتباطش با اثر به کلی قطع شود. اما نمایشنامه‌نویس از این چالش سربلند خارج می‌شود و نمایش تا انتها گیرا می‌ماند.

بهره‌گیری از شالوده‌های روان‌کاوی و مخصوصا آرای زیگموند فروید از ابتدا در اثر حس می‌شود، حتی از نام‌گذاری شخصیت‌ها پیداست و انگار که اشاره‌ای به نظریه تکامل شخصیتی «اید: نهاد»، « ایگو: خود/ من» و «سوپرایگو: فراخود/ من برتر» دارد، البته نگاه هرآئینی به این موضوع به سطح بسنده نمی‌کند و به عمق سفر می‌کند؛ نمایش می‌کوشد تا تقابل میان «خود» و «فراخود» را نشان دهد. «خود» در نظر فروید به مواجهه انسان با واقعیت اشاره دارد و «فراخود» به نسخه آرمانی و اخلاقی که ما در مواجهه با جامعه، خانواده و دیگر موقعیت‌های شکل‌دهنده شخصیتی، پیدا می‌کنیم، اشاره می‌کند. طبیعتا کشاندن این ۲ عنصر شخصیتی در قالب درام، به‌خودی‌خود کاری چالش برانگیز است اما در نمایش «من» ما به خوبی تقابل این ۲ شخصیت را حس می‌کنیم، یکی از نکات انحرافی در این نمایش جابه‌جایی نام‌های کاراکترها با ویژگی‌های رفتاری آنها است که اگر مخاطب کمی دقت و کمی آشنایی با نظریه فروید داشته باشد به راحتی می‌تواند این نکته انحرافی را از سر بگذراند.

کمدی با متود گروتسک؛ متن موفق به خلق هارمونی می‌شود؟

از لحاظ ژانرشناسی ما با یک کمدی مواجه هستیم. ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین موردی که برای اثبات کمدی بودن این اثر می‌توانیم در نظر بگیرم، بالاتر بودن سطح مخاطب از کاراکتر است که این اختلاف سطح معمولا در آثار کمدی اتفاق می‌افتد و در آثار تراژیک و ملودرام، ماجرا متفاوت است. این نمایش کمیک از متود گروتسک بهره می‌گیرد که در این متود از کمدی، نوع خنده مخاطب به شکلی است که مخاطب جرات خندیدن پیدا نمی‌کند. بعد از ژانر جنس شخصیت پردازی‌های این نمایش، «مدرن» است زیرا کاراکترها هیچ پشتوانه‌ای ندارند و از جانب هیچ‌کسی حمایت نمی‌شوند و تنهایی محض بر آنها حاکم است. این انتخاب‌های نمایشنامه‌نویس در حین نگارش اثر، حاکی از شناخت مطلوب اسلوب درام است چون این چینش سبب پیدایش هارمونی در اثر شده است و یکپارچگی نسبی متن، باعث می‌شود مخاطب تا انتها از نمایشی که بخش غالب آن دیالوگ‌محور است، خسته نشود.

تقابل «خود» و «فراخود» در «من»؛ بازیگرانی که در دل متن حل شده‌اند!

«من» در کارگردانی؛ تصاویری که می‌توانست بیشتر باشد!

در کارگردانی، بصری کردن متن به وسیله صحنه، عمل بازیگران، نور، میزانسن و … که همه حاصل از انتخاب‌های کارگردان است، تقریبا موفق عمل کرده است اما خلأ تصویر و شنیدن دیالوگ‌هایی که فهم آن در جاهایی از نمایش سخت می‌شود، مخاطب را اذیت می‌کند. تزریق تصویر به نمایش می‌توانست، فهم درون‌مایه نمایش را تسهیل کند اما این‌کار را نمی‌کند و به تولید چند تصویر محدود در طول نمایش بسنده می‌شود. این شاید تنها ایراد برجسته نمایش باشد که به آن لطمه می‌زند.

بازیگرانی که نقش را فهم کرده‌اند!

احتمالا اگر خلاصه داستانی از این نمایش بخوانیم، به این باور می‌رسیم که بازیگران مسیر سخت و نامشخصی را برای رسیدن به نقش دارند، زیرا نقش هیچ اطلاعات و سطحی برای رسیدن و نزدیک شدن به خود نمی‌دهد و آثار مشابهی هم به شکل گسترده وجود ندارد که بازیگر را در راستای قرابت با نقش یاری کند اما ایمان صیاد برهانی و سپندار اعلم در دل متن حل شده‌اند و به هیچ وجه خودنمایی نمی‌کنند چون کوچک‌ترین غلو و یا خودنمایی، جریان روایت را مختل می‌کند و فضا را می‌شکند در نتیجه مخاطب دیگر به شکل اولیه، اثر را دنبال نمی‌کند. هر ۲ کاراکتر تلاش می‌کنند که دیده نشوند و کار خاصی نکنند این دقیقا کاری‌ است که باید صورت بگیرد، زیرا ذهن بازیگر از خودآگاه به ناخودآگاه تغییر وضعیت می‌دهد و همین باعث می‌شود، بازی‌ها نه تیپ باشند و نه کاراکتر و در وضعیتی بدون سلوک میان این ۲ قالب در حرکت باشند.

در نهایت نمایش «من» نمایشی‌ است که از یک جریان فکری تولید شده و پشتوانه‌اش به اندیشه است. نمایش مخاطب را پس از اتمام اجرا دست خالی نمی‌گذارد و می‌شود، تا حداقل چند ساعت بعد از پایان کار به آن فکر کرد.

نمایش «من» به نویسندگی و کارگردانی مصطفی هرآئینی، دور دوم اجراهای خود را از ۲۰ مرداد در کاخ هنر آغاز کرده است.

ایمان صیاد برهانی و سپندار اعلم گروه بازیگران این نمایش را تشکیل می‌دهند.

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده + شانزده =